محمود ملماسی ( آزرم تبریزی )

 

بیاد دوست شاعر و هنرمندم جوان ناکام

 

مهدی خازن

 

 مهدی عزیز      دست تطاول روزگار گل وجود نازنینت را از گلزار ادب ما برچید و پرپر کرد . ای گل پژمرده شده من . اگر چه جای تو در محافل ادبی ما خالیست ، لیکن تا ابد در دل دوستان جای داری . اینک قطرات اشگی که در فراق آن یار از دست رفته ام بر چهره کاغذ چکیده نثار روح پرفتوحت مینمایم :

 

دامن کشان برفت و نظر بر قفا نکرد

آن آهوی رمیده نگاهی به ما نکرد

 

افسرده ساخت خاطر ما در فراق خویش

تیمار قلب خسته هیچ آشنا نکرد

 

بشکست عهد صحبت یاران و دوستان

آن سنگدل ، که تکیه به عهد و وفا نکرد

 

دست قضا یگانه گلی از چمن ربود

دور فلک بدست تطاول چه ها نکرد

 

دردا که روزگار ستمکار و فتنه گر

از بیخ کند سوسن و شرم از خدا نکرد

 

خازن برفت و سینه ما داغدار ساخت

براشگ چشم دلشدگان اعتنا نکرد

 

شد صید پنجه های حوادث غزال ما

صیاد خیره مرغ غزلخوان رها نکرد

 

این رهزن زمان چه گهرها زما ربود

رحمی خزان مرگ به باغ صفا نکرد

 

مهدی ؛ زدوری تو سیه گشت روز من

کس اینچنین جفا به من بی نوا نکرد

 

پوشید جامه سیه آزرم در غمش

هرگز کسی تصور این ماجرا نکرد

 

23 بهمن ماه 1365

 

نسخه خطی