آفتاب خون
مهدی خازن
آفتاب خون
اي شاهدان سوخته در التهاب خون !
چون لاله ها كشيده به صورت نقاب خون !
كرده طلوع ، ديده ام آري ، به چشم خود
از مشرق جبين شما آفتاب خون
آري افول سرخ شما : شعله هاي خشم
بر خرمن ظلام ، فكنده شهاب خون
در مكتب مبارزه ، درس وفا و عشق
تدريس مي كنيد شما با كتاب عشق
خون مي چكد ز ديده ام اينك به روي خاك
كز سوگتان شده است دو چشمم سحاب خون
بادا به بزمگاه ولا ، عيشتان مدام
اي سرخوشان شرب مدام شراب خون !
خازن ! شنو پيام شهيدان عشق را :
بايد كه شست چهره خود با گلاب خون
۶۵/۵/۱۰
خازن ، مهدي ، هواي تازه مي خواهم ، ۱۳۶۶ ، از انتشارات ارشاد اسلامي آذربايجان شرقي ، ص ۴۳
+ نوشته شده در ۱۳۸۷/۱۰/۲۲ ساعت 22:52 توسط ابوالفضل خازن
|