در سوگ مهدی خازن 

محمد حسين محمدي ( سهيل ) – تهران

 

قصه خاك

 

خورشيد شكست و من شكستم

چشمي به ره تو بازبستم

بازآ كه در اين سكوت و اندوه

بگريست به گريه هاي من كوه

تا چند توان زبان نهفتن

با پنجره ها ز خود نگفتن

من ماندم و سايه هاي كابوس

افسوس زيار رفته افسوس

فرياد كنم زجان ناشاد

فرياد كه نشنوي تو فرياد ۱

برخيز و زخاك قصه سركن

با يك غزلم زخود بدر كن

بازا كه دلي شكسته دارم

چشمي به ره تو بسته دارم

من هستم و گريه و شب و ماه

اي شب ! شب من ، مباش كوتاه

هذيان شبم هنوز باقي است

دستم پر گريه اقاقيست

خواهم كه در اين سكوت و باران

آهسته به خلوت خيابان

بيهوده بگريم و بنالم

ديوانه ام و خوشا به حالم

        * * *

هركس به بهانه اي غمين است

فرياد كه روزگار اين است

محتاج به گريه ام ، خدايا

شوري است در اين ترانه ما را

تن تن تننا ، تو گريه سر كن

لاحول ولا ، تو هم اثر كن

با قصه خاك آشنا باش

اي گل ! گل من ، به ياد ما باش

       * * *

هذيان دل است اينكه گفتم

باقي  همه را به دل نهفتم

من هستم و اشك و ناله و شب

دل بي تو به غم نشسته امشب

اي سبز مزار بي تو هر بار

در زمزمه ها : خدا نگهدار

 

 

 ۱- اين بيت از امير خسرو دهلوي است .

خازن ، مهدي ، هواي تازه مي خواهم ، ۱۳۶۶ ، از انتشارات ارشاد اسلامي آذربايجان شرقي ، ص ۶۴