برفت خازن نیز
ابراهیم اقبالی
برفت خازن نیز
ز غصـــه گشته نــه تنهـا وجـود مـن لبریز
بــه تــن نمـــوده لبـاس عزای او تبریز
هلا که مادر فرزند مرده می گرید
که از سرشک دو صـد دجله سازد و نیریز
چگونه مادر تبریز خون دل نخورد
که چرخ بر دل او بس نهــاده داغ عــزیز
چه جای کوهکن ای دل که کوه مینالد
بـه روز فــرقت شیرین ز شیهة شبدیــز
بهار از چمن شعر رخت میبندد
شکســته ســرو چمانــش ز فتنـه پائیز
به چشم خصم چنان خارهای زهرآگین
بـه پیش دوست هماننــد گلبنی گلبــیز
هزار داغ کهن داشت بر دل از ایام
بـه رغــم آنکه جوان بود و لالهای نوخیز
عروج کرد چو یار عزیز ما «صامت»
فرشته گفت که سالش برفت «خازن» نیز
منبع : http://egbali.persianblog.ir
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۶/۰۳ ساعت 0:40 توسط ابوالفضل خازن
|