مهدی خازن 

            

غزل نور

 

به یمن رویش خورشید از کرانه نور

زارغنون سپیده شنو ترانه نور

 

سحر به جلوه گری های جادوئی ، خورشید

زند به زلف طلائی خویش شانه نور

 

کنون ز چهره جانت به آب برکه صبح

بشوی گرد ظلام و بیا به خانه نور

 

عروس جلوه گر بزم آسمان ، خورشید ،

به ناز ریخته زلفش به روی شانه نور

 

شکسته هیبت شب در هجوم لشکر صبح

زده است گلبن صبح ظفر ، جوانه نور

 

بزن به گیسوی تار افق تو زخمه شید

گرفته دل بگرفتن کنون بهانه نور

 

ستارگان همه در انتظار می سوزند

که ماهتاب بگوید مگر فسانه نور

 

بروی سینه شب چون شهاب آتشگون

تو ای شهید! کشیدی زخون نشانه نور

 

شود زخون شفق تربت افق سیراب

که باغبان سحر کاشته است دانه نور

 

ببند عقد ستاره به گردن افلاک

به غمسرای شب ؛ ای خازن خزانه نور!

 

 جمعه شب اربعین   ۲/۸/۱۳۶۵

   

خازن ، مهدي ، هواي تازه مي خواهم ، ۱۳۶۶ ، از انتشارات ارشاد اسلامي آذربايجان شرقي ، ص ۴۰