مهدی خازن

 

غروب

 

 به گوش مي رسد اكنون صداي پاي غروب

چه غمگنانه مي آيد نواي ناي غروب

 

كجا روم من تنها  دوباره مي پيچد

به حجم بسته و تنگ دلم صداي غروب

 

سمند عيش سحرزاد من دگر زخمي است

نديم ماتم و دردم به غمسراي غروب

 

لبي براي شكفتن دگر نمي جنبد

بناي شور فرو ريزد از نداي غروب

 

زخون شيد كشيده به رخ نقاب شفق

بسيط تيره اندوه بورياي غروب

 

به سوگواري خورشيد در افق غوغاست

فلك ستاره بگريد در انتهاي غروب

 

غريب و بي كس و تنها به كوله بار ملال

عبور ميكنم از پيچ كوچه هاي غروب

 

هواي كوچه شعرم دوباره باراني است

دگر فتاده ام از پا به انحناي غروب

 

به قلب غمزده جاري است سيل غم ، خازن!

ز واژه واژه شعر تو از براي غروب

 

۶۵/۹/۱۴

 

خازن ، مهدي ، هواي تازه مي خواهم ، ۱۳۶۶ ، از انتشارات ارشاد اسلامي آذربايجان شرقي ، ص ۳۲